۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

آجر اضافه شما را خريداريم

تمام شمع هايم را روشن مي كنم و ساعت ها به دود عود خيره مي شوم .
احساس دلتنگي مي كنم، گويي چيز مهمي را از دست داده ام .
به خاطر نمي آورم چه بوده ولي حتما" مهربان بوده !
و شايد دوستش داشتم ...دوست داشتنم ....

اين منم، عاشق ثانيه ثانيه ي زندگي، كه حالا گوشه ي دلگير اتاق نارنجي ام مي نشينم و به اقاقياي زرد پشت پنجره مي نگرم ...
سرد شده ام ...
مثل مرده اي دل شكسته !
نه مرده ها كه دل ندارند ... من كه دارم
فقط چند دانه آجر كم دارم ...
برايم مياوري؟
همين چند تا كم است تا ديوار نفرتم را بسازم تا بشود حصار دلم با دنيا ...
دوست داشتن را فراموش كن ..
بايد راه همين گله را رفت .
درون دلم مي سوزد، تير مي كشد
شمع هايم سوختند .
اتاقم تاريك مي شود .
باشد فردا مي خرم، شمع مي خرم، عود مي خرم، آجر مي خرم و دوست داشتن ...

۷ نظر:

  1. درســته مــن مــوافــقم زنــدگی زيــبا نــميشه

    تــو فــالِ بـد اقـباليا هـيچکی مث ِ مـا نـميشه


    اشکــای ما هـر چـقدم با هـمديگه گـريه کنيم

    انـــدازه يـه گـــوشه کــوچيک دريــــا نــميشه


    هر چی من و تو بشينيم شب تا سحر دعا کنيم

    فـــرقی نـــميکنه بــازم ، مـعجزه پـيدا نــميشه


    آدم اگـه عــاشق بــاشه يکـی هـميشه باهاشه

    مـن عـاشـقــــم ، عـاشـق کــــه تــنها نـــميشه


    يـه وقتا با خودم می گم که تنـها دلخوشيـم تــوئـی

    دلخوشی که خوش نباشه ، آدم چشاش وا نـميشه


    خيليا به هـر کی بخوان بی درد سر زود می رسن

    مـن و تــو خواسـتـيم برسـيـم ميــگن حالا نــميشه


    يـه چيـزی رو خيـلی دارم امــا به هيچ کس نــميدم

    عــشق تــو اِ .. اِنـقـد دارم کــه تـو دلـم جــا نميشه


    هـمـه ميـگن کـه مـن و تــو طاقتمون خـــيلی کـمه

    مـيگن کــه فـردا روشـنه ، پـس چـرا فـردا نــميشه


    يلدای هـر سال که ميشه می رم سراغ ِ فال ِ عـشق

    دردای مــا بــــا حــافـظـم ديــگــه مـداوا نـــــميـشـه


    هيـچــکی بـه چشمم نميآد ، چـه کم بياد و چه زياد

    قد تـــو هـيچـکسی عــزيـز ، واســم تو دنـيا نــميشه


    مــی گــن مــــدارا بــکــنـيــم با بـازيـای سـرنـوشـت

    آدم عـاشــق کـــــه ديـگه ، اهـــل مــدارا نـــمی شـه


    مــن مـثِ اســفـنـد می مـونم ، بگـردونم دورِ سـرت

    نــــگو بــذارش واسـه بعـد ، نگـو نـه بابا نـــميـشـه


    مـاهــو تـوی چـشمـای تـو از بس زلاله می شه ديـد

    چـشمـای هـيچکی مـثِ تو ، اين جوری گيرا نــميشه


    ســئـوال کنـم جواب مــیدی ؟ فـقـط يــه جـمله بـنويس

    بـگو که می رسـيـم به هم ؟ آخر می شه يـا نمی شه





    سلام خوبی ؟ خیلی خوبه اوووووووووووووووووووول
    امید وارم از این شعر هم خوشت بیا (M)

    پاسخحذف
  2. می خری بخر اما یادت باشه که هر عودی اون عود نمی شه و هر حسی اون حس رفیق

    پاسخحذف
  3. كاش ميشد دوست داشتن رو هم خريد!

    پاسخحذف
  4. آري حتما مهربان بوده.خيلي مهربان بوده.آنقدر كه مي شد دوستش داشت.
    مي شد آجر خريد شمع خريد عود خريد دوست داشتن را نمي دانم.نفرت قشنگ نيست.دوست داشتن را مي جويم اما نمي يابم نفرت اما چقدر در سترس و افسوس كه اين گونه است...

    پاسخحذف
  5. کاش دوست داشتن رو هم می شد خرید .
    کاشت خیلی چیزهای دیگه رو هم میشد خرید
    ولی همه اینها در حد کاش باقی میمونه .

    پاسخحذف
  6. دوست داشتن را نمیشود خرید مثل محبت ،باید ارزانی کرد.

    پاسخحذف