۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

فيلسوفانه

سخني از پدربزرگ در يك روز گرم:
در اين هواي گرم هي "عرق" مي كنم ولي يك قطره "عرق" هم پيدا نمي كنم .
سخني از يك دوست در يك روز سخت:
اين روزها ما زندگي نمي كنيم، زندگي ما را مي كند .
سخني از دايي در جلوي آينه:
به به، موهايم دارد جوگندمي مي شود، نمي دانم چرا زن ها موهايشان را رنگ مي كنند، تازه الان وقتش است .
سخني از من:
شايد اين جمعه بيايد، شايد !!!!!!!

۸ نظر:

  1. سخنی هم از من :
    مشکلات (هوای گرم) هم میتوانند ما را بشکنند هم بسازند مثل چکش که شیشه را میشکند و فلز را میسازد ; همه چیز به ما بستگی دارد که بخواهیم شیشه باشیم یا فلز !!!!!

    پاسخحذف
  2. سخنان فیلسوفانه این روزها خیلی زیاد شده ولی بعضی حرف ها معناهای جالبی در جای خودش داره .

    پاسخحذف
  3. ey val bahal bud
    to mikhay ki biyad
    emam zaman?hahahaaa

    پاسخحذف
  4. چقدر این دورو برا فیلسوف و دانشمند بود ما خبر نداشتیم .

    پاسخحذف
  5. سلام.چه همه فیلسوف!!!اینم یه سخن از یه ناشناس: میگه دل برای دل بستن است.طبق این نوشته اگه آدم به کسی دل نبنده حتما به کسی یا چیز دیگه ای دل بسته.اینم گفتم که جمع فیلسوفها جمع بشه.راستی نوشتتون خیلی جالب بود.ممنون.

    پاسخحذف
  6. یک پیچ بود / دستها قفل شده در یک دیگر / یک من بود
    یک تو / چشمها خیره شده / یک دیگر
    پل شلوغ بود و من / من خالی شدم از دیگر
    نان شب نبود / فقر بود و دیوانگی
    اتوبوس نیامده بود / اسب ها گم کرده بودند / باز هم یکدیگر

    پاسخحذف