۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

ورود ممنوع

براي من رويا در ذهنت پرواز نده ...
من از خودم مي ترسم، از نفرت وجودم مي ترسم، از حس دوست داشتني كه مدتي است فراموشش كردم مي ترسم، از احساسات مدفون شده مي ترسم .
براي آينده ام خرابه اي ساختم، و در دكور خانه ام تو را به چهار ميخ مي كشم !
اين روزها همه را ديوانه مي بينم و خودم را نامتعادل ترين فرد پر از ثبات مي دانم .
كوه آتشفشان مي شوم و مي خندم .
با من منشين، جنون مي گيري، بدبخت مي شوي ... فراموشي !!!
پ ن: مدتيه همه چيز برام وارونه شده و بي قيد و ترسناك شدم، روم حساب نكنيد .

۹ نظر:

  1. این روزها من هم از خودم می ترسم ... یه جورایی فراری ام .
    دوست دارم یه گوشه بشینم و توی خودم فرو برم .

    پاسخحذف
  2. سلام. اگه آدم واسه آیندش خرابه ای بسازه اونوقت زندگی کردن خیلی سخت میشه چون نمیتونی امید و آرزویی داشته باشه.در صورتی که اگه آدم تصویر خوبی برای آیندش تصور کنه وآرزوهایی داشته باشه زندگی شیرین میشه.

    پاسخحذف
  3. بعدش من از این دوست داشتنی که همه تنم رو گرفته میخوام فرار کنم. دوست داشتنی که داره داغونم میکنه.. نمیدونم خسته ام دلم میخواد خوابم تا آخر دنیا...

    پاسخحذف
  4. خيلي قشنگ بود
    به منم سر بزن

    پاسخحذف
  5. و من می ترسم آن حس دوست داشتن را فراموش کنم....براستی می ترسم.

    پاسخحذف
  6. این همه نفرت و بدبینی ناشی از چی بوده؟ایا گذشتت واقعا رو حالت اینقدر تاثیر گذاشته؟؟؟؟
    ولی خود متن واقعا واسم جالب بود

    پاسخحذف
  7. کی از خودش نمی ترسه؟ کی از هست که از بقیه هم نترسه؟
    راستی شما وقتی آدرس می نویسی بجای blogspot مینویسی bolgspot, اینه که نمی آد بالا این وبلاگت

    پاسخحذف
  8. سلام دوست من
    ممنون از توصیه ات.حتما مواظبش هستم.چون بدون این احساس هیچ می شوم.

    پاسخحذف