۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه

پرواز


مرا هم ببر ...
امروز يكي ديگر هم رفت، باز هم فرودگاه، باز هم همه گريه كردند، نمي دانم اين هم تصنعي بود يا واقعي!
نمي دانم كجاي اين صف هستم، دلم مي خواهد زودتر به من هم برسد.
در آغوشم كه آمد گريه كردم، نمي دانم دلم برايش تنگ مي شود يا نه، گريه ي جدايي نبود، فقط دلم مي خواست مرا هم ببرد، مرا هم ببر ...
نمي دانم چند سال ديگر بايد منتظر باشم ولي يك آرزوست، زيباست .
مي خواهم دور شوم، مي خوهم آزاد شوم، مي خواهم رها باشم، بدون هيچ وابستگي، هيچ دلبستگي به اين دنيا، دور از همه ي بازي هاي عاطفي !!!
. . .
در دلش چه مي گذشت، 20 ساعت روي ابر ها، تك و تنها
روزي نوبت من هم مي شود ...
مي خواهم بروم، براي رها شدن، براي جدا شدن ...
كاش بال داشتم ...

۴ نظر:

  1. سلام عزيزم،معلومه خيلي دلت گرفته، نمي دونم كي بوده كه رفته اما برات مهم بوده. از تو انتظار نداشتم كه از رفتن، دل نبستن و جدايي بنويسي
    راستي اين دفعه خوب عكس گرفتي. ممنون

    پاسخحذف
  2. salam azizam;man ke midunam delet jaye amehate;toam mikhay beri unja;baz ki rafte usa? ghose nakhor; age bekhay toam miri; ishala safesh be toam mirese

    پاسخحذف
  3. mamnun az ebraze ham darditun; vali baraye man mohem nist koja va pishe ki; hata raftane baghiye az pisham ham mohem nist; baram faghat raftan moheme; del boridan az tamame del bastegi ham

    پاسخحذف