۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

بر عكس!!!

مدتي بود بار سنگيني را روي دلم حس مي كردم و فاصله ام كيلومترها و كيلومترها شده بود از بقيه ... بد بيني تمام وجودم را پر كرده بود، هم كلام نمي خواستم و زنگ خطر گوشم وقتي به حرف هاي مردم گوش مي دادم يكسره وزوز مي كرد و صداي دروغ دروغ در مي آورد !
كينه اي نا شناخته دلم را سياه كرده بود .
مدتي بود جدا بافته شده بودم و كنج عزلت ... عادت سفره ي دل گشودن كه ندارم، گرچه آدمش نيز اين دور و بر نيست، دل گوهري مي خواهد .
ولي حالا، كابوس هايم بيشتر شده ...
از زماني كه كتاب بيماران رواني را مي خوانم از همه مي گريزم و بي اعتمادي ام صد برابر شده !!!
دلم كتاب نمي خواهد، دلم آدم نم خواهد .
دارم ديوانه مي شوم، دارم مي ترسم، روان پزشك مي خواهم .
نمي دانم ديگران رواني اند يا من روان پريش شده ام !!!
پ.ن: فكر كنم گزينه ي 2 (يكي نيست بگه تو كه جنبه نداري كتاب خوندنت چيه، اصلا" نمي دونم كي گفت برم تو فاز كتاباي روان شناسي كه اينقدر ازشون بدم مياد!)

۷ نظر:

  1. dustan ba tashakor; dar sorate dashtane nazare khasi ke nemikhayn ru weblog bashe ya agar harfi gheir az comment darid baram mail bezarid
    chakavake_esfand
    tanx

    پاسخحذف
  2. سلام عزیزم یه نصیحت از یه همکلاسی: البته اگه ناراحت نمیشی؟ سعی کن دیدت رو نسبت به زندگی مثبت تر کنی واز این نوع کتابها هم نخونی.واسه درد دل کردن هم میتونی روی هم کلاسیت حساب کنی.زندگی زیباست اگر زیباتر بنگریم.دوستت دارم.

    پاسخحذف
  3. ببخشيد!!!!!!!!! ميشه هم كلاسي عزيز خودشون رو معرفي كنند؟!

    پاسخحذف
  4. دوستان لطفا" نظرات مرموزانه نظاريد!

    پاسخحذف
  5. salam azizam...to ke hamishe hame ro nasihat mikoni ta dideshun ro nesbat be zandegi mosbat konand..vali hala chera khodet intori shodi?!
    be ghole khodet..zendegi ra daryab

    پاسخحذف
  6. منم به درد تو گرفتار شدم...زندگي گاهي سخت مي گيره

    پاسخحذف
  7. be nazare man ke in rooza be hichki nemishe etemad kard;kare khobi mikoni

    پاسخحذف