۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

همه ي ما ...

كنارش بگذار، او را نزد خود ننشان ...
من مدت ها با او نشسته ام و همه چيز را باخته ام .
سادگي اش گولت مي زند، معصوم نيست .
آه كه چه ساده عقل 20 ساله مان را دزديد و يك سالگي اش را جشن گرفت ...
زود پشيمان مي شوي، حيف دير شده !!
حالا پس از سالها، آن سالخورده را مي خوانم تا به كمكم بييايد، ولي چگونه مي شود با كودكي درگير شد ؟!
او را كنار خودت ننشان، در خانه محبوسش كن .
نبايد با او بازي كنم، نبايد با او بازي كني، نبايد با او بازي كند ...
همه مسخره مي خوانندش، ولي كسي كنار نمي گذارد، اين بچه بازي را ...

۴ نظر:

  1. سلام عزیزم نوشتهاتون روز به روز بهتر و زیباتر میشن. باشما موافقم ولی ممکنه بعضی مسایل بچه بازی نباشه اما برداشت درستی از اونها نشه.در ضمن ببخشید من قصد نداشتم مرموزانه بنویسم فکر میکردم میتونید کسی رو که خیلی دوستتون داره بشناسید. راستی این عکسه خیلی با مطلبتون هماهنگی داره.ممنون.

    پاسخحذف
  2. سلام
    منم سینا
    وبلاگ خوبی داری ولی فونتش یه کم کوچیکه
    اینم وبلاگ منه
    pesareariayi.blogfa.com
    ممنون میشم سر بزنی و نظر بدی

    پاسخحذف