۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

عشق، تصويري از نفرت


چشمانم را مي بندم و به چشمانت خيره مي شوم !
نزديكتر مي شوم، آنقدر كه جريان نفست را روي صورتم حس مي كنم .
تيزي ام را مي گذارم روي رگ بنفش گردنت ...
نفس هايت هنوز مرتب است، ضربان نبضت را مي بينم .
چشمانم را مي بندم و مي كشم، به شدت و با تمام وجود ...
تيزي ام را مي كشم روي گردنت، و جريان گرم خونت را احساس مي كنم !
خوني كه از شاهرگت به روي صورتم فواره مي زند .
نفس هايت نامرتب مي شود، به شماره مي افتد، مي دانم، سرد مي شوي ... ميميري
نگاهم مي كني .
كلت ات را به سوي قلبم نشانه مي گيري .
نگاهت مي كنم، انگشتانت روي ماشه نمي لرزد، قلبم در راه گلويم مي تپد !
صداي شليك گلوله در گوشم مي پيچد و برخوردي حس مي كنم كه مرا به عقب هل مي دهد .
تمام بدنم مي سوزد، قلبم آتش مي گيرد، دستانم مي لرزد .
و روي تنم روان مي شود خون داغ ...
نفس هايم نامرتب مي شود، به شماره مي افتد، مي داني، سرد مي شوم ... ميميرم
مي كشمت، ميكشي مرا ...
در خيالم تصوير جسمت غروب مي كند و ميميرم، تصوير روحت را چه كنم كه تا ابد در اين دنيا باقي مي ماند ؟!!!
نميميرد، پاك نمي شود.
با خيالت چه كنم ؟؟؟؟؟؟؟
پ ن: فاصله ي خيلي چيزها در اين دنيا به باريكي تار مويست !!!

۸ نظر:

  1. چرا قسمت نظرات خرابه؟

    پاسخحذف
  2. [خصوصی]

    جسارت نباشه ولی رنگ زرد تو ریدر که زمینش سفیده خوب قابل خوندن نیست. هر کسی که با ریدر بخونه ممکنه اذیت بشه.
    بله . اون آقاهه هم خدا بود. مثلا. گویا واضح نتونسته بودم برسونم.
    یه ایمیل هم بذاری بد نیست. نظرات خصوصی رو ملت کجا بنویسن خوب؟

    پاسخحذف
  3. besyar jaleb bud
    ehsaseto kheili khub bayan kardi

    پاسخحذف
  4. هووم فاصله ... آره پراکنده نویسی هم مال من.. من و سایه ام رو من می نویسم و همچنین من و تنهایی زیاده هوومم...

    پاسخحذف
  5. ba salam

    eshq daryayi karane napadid

    in she'r ro ham be yad dashte bashin dustan

    پاسخحذف
  6. سلام چكاوك جان
    ممنون از لطفت،راستش رو بخواي اصلا براش مهم نيست، اصلا به فكر من نيست، اصلا نمي دونه من چيكار مي كنم، اشكالي نداره منم مي گذرونم،و سعي مي كنم بخندم و شاد باشم

    پاسخحذف
  7. قدر چیو بدونم؟؟ چیزی که هیچوقت نداشتم؟

    پاسخحذف