۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

خوشمزه

دماغم را مي چسبانم به آينه و به چشم هاي سياهم خيره مي شوم و با تمام وجود قهقهه مي زنم .
مي روم در 00:00 بالاي كوه بلندي و جيغ بنفش مي كشم كه تا يك هفته گلو درد مي گيرم .
توي كلاس كه مي نشينم فقط پرتره استاد مي كشم و جلسه بعد مي چسبانم پشت در .
مامان كه هواسش نيست زيرگاز را زياد ميكنم تا غذايش بسوزد و مي اندازم گردن خواهر كوچكم .
شب ها مي نشينم لبه ي پنجرا اتاقم و پاهايم را آويزان مي كنم توي كوچه و پاستيل مي خورم .
سوباسا كه گل مي زند از خوشحالي ساسي مانكن مي خوانم .
خرگوشم را بر مي دارم و مي رويم توي حياط باهم مي رقصيم و هي توي هوا تابش مي دهم .
رنگ اتاقم را نارنجي پر رنگ مي زنم .
همه جا شلوغ پلوغ شده و من اين وسط نشسته ام و از خنده روده بر شدم .
نگوييد به بلوغ فكري رسيده ام، من مي خواهم كودكي رها باشم، گرچه از بچه ها متنفرم ولي هنوز حتي يك چهارم از زندگي ام هم نگذشته !

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

تمرين پرواز

يك روز يكي مياد، تو زندگي همه ي ما مياد .
خيلي آروم و بي صدا مياد ولي صاحب همه چيز مي شه .
اونوقت ما همه ي سندهامون رو به نامش مي زنيم .
و جالب اينجاست كه همه ي اين يكي ها يك روز يكي يكي ميرند، خيلي پر سر و صدا، همه چيز رو هم مي برند، اونوقت ما ديگه هيچي نداريم، خاليه خالي ...
يك نصيحت دارم، همه رو نريزيد پاي يكي، گوشه اي هم مال خودتون باشه تا بتونيد ادامه بديد !
يا اگه قدرت سوپر من رو داريد فراموش كنيد تا پاهاتون به زمين نچسبه !
پ ن عاشقانه: همه ي ما فرشته هايي هستيم كه يك بال داريم، پس براي اينكه بتوانيم پرواز كنيم بايد همديگر را در آغوش بگيريم .

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

شهاب

گاهي وقت ها چند تا اتفاق بد، خيلي خيلي بد،اونقدر كه آدم رو به جنون برسونه تا خود كشي كنه، مي تونه همه چيز رو عوض كنه، همه چيز رو عالي كنه، همه رو مثل من كنه ...
كه منه بي اميد برم هر شب دراز بكشم رو ايوون و دونه دونه آرزو هام رو تند تند بگم تا اگه شايد يك شهاب رد شد يكيشون بر آورده بشه ...
كه بخوام به هدف هام برسم و به كسي هم چيزي ازشون نگم چون مي خوام با همه متفاوت باشم، تا هيچوقت منتظر زنگ كسي نباشم تا اگه بگه دوستم داره با خودم فكر كنم اون ديگه فرشته ي منه ....
سقوطم رو ديديد، حالا پروازم رو ببينيد !!!