۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

عدد جادويي 22

مهم نيست چه روزيه، حتي ممكنه روز تولدت باشه، چه فرقي مي كنه، وقتي از هر ثانيه ي اين زندگي نكبتي يه بلايي خراب مي شه روي سرت و همه مثل باد پششتت رو خالي مي كنند و دلت رو مي شكنند !
اونوقته كه قلبت فشرده مي شه و نفست به زور در مياد و دلت تنگ مي شه واسه هيچكس !!
روزها و شب هاي سختيه و تنها بودن توي سختي ها چيز جديدي نيست !!!
مخصوصا" اين كه حتي مامان بابات يك ناهنجاره سركش بي افسار خطابت كنند كه هر روز براي اون بيچاره ها يك مشكل جديد داري !!!!
ولي اين دلم رو مي سوزونه كه واقعيت اون چيزي نيست كه تو مي گي يا اونا مي گند ............ نيست
گاهي فشارهاي روحي اونقدر مي شه كه مي زنه به بدنت
مي دوني، هرچي سنگه به پاي لنگه، اينم از تبريك تولد !!!!!
ممنون

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

اي تو روحه هر چي رفيق و سفر و .......

من برگشتم، به اندازه ي تموم عمرم بهم خوش گذشت و به اندازه ي تموم عمرم حالم گرفته شد !
به خاطر اين سفر همه ي دنيا و خانواده و دانشگاه رو پيچوندم ولي اوستا كريمم دمش گرم ما رو خوب پيچوند !
وقتي به مقصد رسيدم از خوشحالي جيغ زدم ولي خدايي يكم ترس داره تك و تنها تو يك شهر غريب بدون هيچ فاميلي كه فقط دلت به يك دوست خوش باشه كه اونم نمي دوني هست يا نيست !
ديگه جونم براتون بگه اين يك هفته اندازه ي تموم عمرم زندگي كردم ...................
خداييش اگه اين سفر رديف نمي شد تا حالا زير اين بد بياري ها كه پشت سر هم سرم خراب شدن له شده بودم !
اي تف تو روي هر چي شانس گوهه .
مهم اينه كه حالا به سر رسيد ولي يك چيزجالب كشف كردم !
ميگن آدم ها رو تو سفر مي شه شناخت، منم همه رو تو سفر شناختم ولي نه هم سفرام بلكه اونايي كه اينجا بودن و يك سر سوزن مرام نذاشتند و پشت سر ما هر چي بود رديف كردن و لو دادن و زير آب زدن و .........
زن همسايه كه راپورت بده از به اصطلاح رفيق چه انتظاري مي شه رفت ؟!
ما هم خدايي داريم كه دمش گرم همين جور همين جور ميبارونه برامون .......