۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

way

از وقتي خودم را شناختم تمام زندگي ام را دو راهي و دو راهي و دو راهي ديدم، تا سرم را بلند مي كردم دو راهي بود، تا نفس مي گرفتم دو راهي بود، تا دو راهي را پشت سر مي گذاشتم و با خوشحالي از انتخاب راه درست شروع به رفتن كردم، خودم را در دو قدمي دو راهي جديد ديدم و باز هم فهميدم مثل هميشه دو راهي ام را اشتباه انتخاب كرده ام ...
هميشه انتخاب راه غلط ...
امروز ايستاده ام سر چاه عميقي، عميق ترين راه زندگي و اينبار دو راهي نيست، چند راهي است كه همه به ته چاه سياهي منتهي مي شود و من تنها ايستاده ام و راهي جز انتخاب يكي از اين سقوط ها ندارم .
آنچنان فرق خاصي نمي كند، آخرش يكي است، خوبي اش اين است كه اينبار راه درست و راه اشتباه نيست كه من مثل هميشه اشتباه را انتخاب كنم و دلم بسوزد، آخره همه اش سياه است .

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

اين روز ها ميان ترم ها مثل دونه هاي برف از آسمون مي ريزه رو سرمون

من اصلا نمي دونم چرا بايد تو اين دانشگاه نكبتي پاي درس هاي اين رشته ي لعنتي نشست ؟!
اصلا" چرا آدم بايد مخش رو از كلي مغولات و مسائل پيچ در پيچ كه براي زندگي اش هيچ فايده اي نداره پر كنه و همراه كلي شب زنده داري براي اين اراجيف تا شايد حافظه كوتاه مدت ياري بده و ته ذهنيتي از نگاره هاي كتاب هاي قطور درسي در تتمه ي مخيله ي آكبندش باقي بمونه تا شايد نيمه برگه ي امتحاني سياه بشه و نصفه نمره ي كافي براي پاس كنندگي با كلي التماس از استاد گرفته بشه !!!
من كه مثل هميشه عقيده محكم و پا برجا و جواب دهنده ي خودم رو مبني بر عمل مستحب تقلب دارم و دارم .
كه گوش شيطون كر تا حالا جواب داده ولي خوب فكر كنم امتحان هاي پايان ترم پيش شيطون يكبار شنيد و چشمتون دور (كه البته دور بود، شايد بهتر بگم كور كه روز بد نبينه) برگه ي تقلب رو به انضمام برگه ي امتحاني از ما گرفتند و 0.25 زيباي تاريخي همراه تائيديه استاد در كارنامه ي اينجانب ثبت شد كه البته مفتخرم در دوران دانشجويي ام همچين سعادتي نصيبم شد(كه نصيب هيچ كدومتون نشده و كلي دلتون بسوزه، آخه كلاس داره) .
به نظر من يك صفر به چند تا بيست مي ارزه اونم همچين بيست مفت و مجاني و خوشمزه !
راحت زندگي كن، هميشه زندگي كن ...
پ ن : نكته اخلاقي متن كه آويزه گوشتون كنيد
مومن از ريسمون سياه و سفيد مي ترسه، نه ببخشيد، مار گزيده از يك سوراخ 2بار گزيده نمي شه !!!