۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

اعتمادهايمان


يكي سيفون را كشيده، من و همه ي احساسات دلم توي فاضلاب ريختيم و فقط بوي گندي از لجن مايه هاي رواني كه گوشه هايي چسبيده باقي مانده كه شايد نشان مي دهد من هم زماني دل داشتم .
گاهي از درد به خودم مي پيچم .
نمي دانم اين درد هاي جسمي از فشارهاي روحي اند يا اين فشارهاي روحي مال درد هاي جسمي ست .
حالم از خلاء اين افلاك اسفناك تر است ...
لعنتي، چرا من؟ ديوارم از همه كوتاه تر بود كه روي سرم خرابش كردي؟
بگو تاوان كدامين گناه كرده را پس مي دهم؟ كدامين يكي؟
حالا شناور شده ام روي مرداب كه يكي مرا به داخل لجن ها مي كشد، روي بدنم را گنداب مي گيرد، ريه هايم پر مي شود و نفسم بالا نمي آيد ...
فرشته اي به كنارم مي آيد و برايم سروده هاي عاشقانه اش را مي خواند و مرا با خود مي برند ....
و من مي دانم، شايد، در پس الفاظش، عمق تيرگي اش به مساوات عمق شكستگي دل من است !
ديگر نه پاي رفتنم است و نه راه بازگشت ............

۵ نظر:

  1. شاید یه روزی همون بشیم حسرت کسی چه میدونه اون عکسهای بالای صفحه خیلی خوبه خیلی

    پاسخحذف
  2. وان
    تو
    تري
    فور يو گل!

    :)) =))

    خيلي بي مزه بود الان في البداهه ساختمش

    :))

    مرسي بابت اينكه وبم رو ميخوني

    منم مطالبتو ميخونم اما نظر نميدم چون بعضي از حرفها لازمه كه سكوت كني!!

    كلا خواننده ي خاموش كه ميگن منم :d

    پاسخحذف
  3. فشار های روحی مال این ذهن پر پیچ و خم و سر در گم است که به هیچ جا راه نمی یابد عزیز و هر روز خود را گم گشته تر می یابد .

    پاسخحذف
  4. ديگر نه پاي رفتنم است و نه راه بازگشت...
    انگار اين جمله شرح حال من است.خسته ام خسته تر از آن كه بروم يا بازگردم ....

    پاسخحذف